این مقاله تایید نهایی نشده است و صرفاً برای بررسی بصورت عمومی منتشر شده است. (غیر قابل استناد)
جنگَروی، جعفر(1333ـ ۲۷ بهمن ۱۳۶۴)، معاون فرماندة تیپ مستقل ۱۰ سیدالشهدا.
جعفر جنگروی در فریدنِ اصفهان در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پدرش، احمد از متدینینی بود که از راه بنایی و گچکاری امرار معاش میکرد.یک سال داشت که خانواده اش به تهران مهاجرت کردند («سردار ... »، بش؛ کاوندی، ص۲۷۷؛ در خصوص محل تولد قس: فرهنگ ... ، ذیل نام). جعفر تحصیل دوران ابتدایی را به سبب مشکلات اقتصادی دیرتر از زمان تحصیل آغاز کرد و از آنجا که به درس خواند علاقه داشت وبا توجه به مفقود شدن شناسنامه از پس از دریافت شناسنامه المثنی تحصیلاتش را به صورت شبانه (کاوندی، ص۲۷۷، ۲۷۸)، به سبب مشکلات اقتصادی تا سوم متوسطه تحصیلاتش را نا تمام گذاشت («سردار»، بش؛ کاوندی، ص۲۷۸؛ در خصوص تحصیل قس: فرهنگ، ذیل نام ). او در کنار درس و کار با پشتکار زیاد به ورزش کشتی و باستان می پرداخت و مقام دوم قهرمانی کشتی تهران را با کسب مدال نقره بدست آورد(کاوندی، ص۲۷۸).
جنگروی پس از ترک تحصیل، کسبوکار به فروشندگی لباس روی آورد و همزمان با آن، وارد مبارزات سیاسی شد. او به همراه برادرش(محمد و مهدی) طبقه بالای مغازهاش را به فعالیتهای انقلابی اختصاص داد. در همین ایام فعالیت سیاسی جنگروی گستردهتر شد و در مسیر نهضت اسلامی به پخش کتاب و رساله امام خمینی(ره) و دیگر کتابهای ممنوعه پرداخت. در این راه یکبار مأموران ساواکی به او مشکوک شده و از آنجاکه او متوجه این مساله شده خیلی زود تمام مدارک مربوط به انقلاب را مخفی کرد و در نتیجه مدرکی از او بهدست بیاورند از دستگیری جان سالم بهدر برد (کاوندی، ص۲۷۸). وی در ادامة فعالیتهای انقلابیاش مغازه را تعطیل و به پخش اعلامیهها و نوارهای حضرت امام خمینی(ره) را در میان دوستان و آشنایان پخش میکرد. اوج این مبارزات بسیج و تشویق جوانان محل برای حضور در تظاهرات بود. پس از آن در انتقال مجروحان به بیمارستان در جریان واقعة ۱۷شهریور(جمعه سیاه) که به شهادت و مجروحیت شماری شده بود، مشارکت داشت و در تشکیل تعاونی محله۱۷شهریور برای تهیه و توزیع ارزاق و نفت در میان مردم با هزینه شخصی نیز فعالیت داشت(کاوندی، ص۲۷۸ـ۲۷۹). دامنة فعالیت مبارزاتی او در روزهای باقیمانده به پیروزی انقلاب اسلامی در تسخیر و تصرف پاسگاه و پادگانها و دیگر مراکز مشارکت داشت و در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ همزمان با ورود امام خمینی (ره) به ایران عضو فعال«کمیته حفاظت و حراست از امام» که وظیفة حفظ همه جانبة حفاظت از امام بود، حضور داشت (کاوندی، ص۲۷۹).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در اردیبهشت ۱۳۵۸ به فعالیت خود در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادامه داد(کاوندی، همانجا)، و پس گذراندن آموزش نظامی در پادگان ولیعصر(عج)، خرداد۱۳۵۸، برای مقابله با غائله خلق عرب، به شماری دیگر از رزمندگان به خوزستان گسیل شد و به دستگیری عناصر و اشرار پرداخت (کاوندی، همانجا). ازآنجاکه در جریان مقابله با خلق عرب توانمندیهای او بروز داده بود به سمت فرمانده فرماندة سپاه پاسداران منصوب شد(کاوندی، همانجا؛ («سردار»، بش). بعد از مدت کوتاهی، برای مقابله با گروهکهای ضدانقلاب، به استان کردستان رفت و فعالیت زیادی برای سرکوب آنان داشت، ولی دیری نپایید که در یکی از عملیاتهای پاکسازی به سمت بانه، در گردنة خان طی یک درگیری با گروهک کومله و دیگر گروهکها، به اسارت ضدانقلاب درآمد و مدتی نیز در سختترین شکنجهها قرار گرفت و حتی تا مرز شهادت پیش رفت. چهار بار نیز او را تا پای جوخة اعدام بردند، اما به دلیل اختلاف میان گروهکها، سرانجام با عدهای منافقین معاوضه و نجات یافت(«سردار»، بش ؛ نیز نک: کاوندی، ص۲۸۰).
جنگروی بعد از آزادی از دست منافقین به تهران برگشت و در دفتر فرماندهی کل سپاه مشغول خدمت شد و پس از چندی، در سمت نماینده سپاه پاسداران، به چند کشور مسلمان ازجمله پاکستان، افغانستان، لیبی و لبنان سفر کرد. متقارن سفر در لبنان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد. اما به محض اطلاع از آغاز جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران در شهریور ۱۳۵۹، به ایران آمد و در نخستین گام، راهی جبهههای غرب شد و مدت ۶ ماه در منطقة سر پل ذهاب و بازی دراز مستقر شد. در این مدت و در جریان عملیات بازی دراز 1 نیز مجروح شد. این مدت با خدمات ارزندهای که از خود بروز داده بود به سمت معاون فرماندة اطلاعاتوعملیات محور غرب ادامه خدمت داد، و با این سمت یکسری عملیاتهای ایذایی پیشبینی شد که جنگروی در طراحی و اجرای این عملیاتها مشارکت داشت که در نتیجة آن صدمات مهلکی به نیروهای عراقی وارد آمد. در پی این خدمت ارزنده، در اوایل سال۱۳۶۰ش مسئولیت طرح و برنامه عملیات تهران منصوب شد. در اواخر همین سال نیز ازدواج کردو حدود یک ماه بعد از ازوداج به جبهه جنوب رفت و در عملیاتهای بزرگ«فتحالمبین»، «بیتالمقدس» که منجر به آزادسازی بخش وسیعی از خاک ایران شده بود نقش مؤثری ایفا کرد(کاوندی، ص۲۸۱).
جنگروی پس از چندی، در تیر۱۳۶۱ در عملیات رمضان شرکت کرد و از ناحیه سر و صورت به شدت مجروح شد(«سردار»، بش؛ کاوندی، ص۲۸۱) و برای درمان در بیمارستان مشهد بستری شد. سپس برای معالجه بیشتر در یکی از بیمارستانهای تهران حدود ۸ ماه بستری گشت (کاوندی، ص۲۸۱). جنگروی به رغم پانزده بار انجام عمل جراحی، یک چشم و یک گوشش را از دست داد و سمت راست صورتش نیز فلج شد(جنگروی، اکبر؛ کاوندی، همانجا). در این هنگام و در ۱ مرداد ۱۳۶۱ برادرش، علی نیز شهید شد(فرهنگ، ذیل نام "علی").
جنگروی به محض بهبودی نسیبی به خوزستان رفت و در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد(«سردار »، بش؛ کاوندی، ص۲۸۱ ). در سال۱۳۶۳ش به دنبال تشکیل قرارگاه رمضان جنگروی سهم بسزایی ایفا کرد، اما فعالیت وی به همین جا خاتمه نیافت. پس از تشکیل قرارگاه جنگروی اقدام به راهاندازی و طراحی جنگهای نامنظم و چریکی در داخل خاک عراق کرد. در پی این خدمت و توانمندی به قائممقامی قرارگاه رمضان منصوب شد و در راهاندازی تیپ بدر نقش ایفا کرد(کاوندی، ص۲۸۲؛(«سردار »، بش).
جعفر در مرداد ۱۳۶۳ به سفر حج رفت و پس از برگشت به تیپ ۱۰ سیدالشهدا رفت. در این زمان عملیات بدر در جبهه جنوب طراحی شده بود، و جعفر به سمت فرماندة محور در این عملیات بود اما به طور کل تیپ وارد عمل نشد. در ادامه و از نیمة دوم بهمن ۱۳۶۴ در تک پشتیبانی عملیات والفجر۸ در جزایر امالرصاص و امالبابی(هر دو از جزایر اروند و جزو خاک عراق میباشند) به سمت جانشین تیپ ۱۰ سیدالشهدا حضور داشت( کاوندی، ص۲۸۲؛ «سردار »، بش). پس از موفقیت در این عملیات، برای اجرای عملیات پدافندی به شهر بندی تصرف شدة فاو در عملیات والفجر ۸ رفته و در جریان آن گلولة توپی در حدود ۱۵ متری او و دیگر فرماندهان تیپ از جمله علی فضلی، فرماندة و حسن احسانینژاد رئیس به زمین خورد و موجش همه را بلند کرد و به زمین کوباند و جعفر نیز بر اثر اصابت ترکش به شکمش به شدت مجروح می شود و در هنگام اعزام به بیمارستان از شدت جراحت به شهادت رسید(نک: کاوندی، ص۲۸۴، به نقل از علی فضلی). علی فضلی، فرماندة تیپ ۱۰ سید الشهدا در زمان عملیات با تمجید از نقش جنگروی در این تک پشتیبامی عملیات والفجر ۸ ، گفت:« در آمادهسازی نیرو و شناسایی جزیره امالرصاص زحمت زیادی را متحمل شد. شب عملیات تحیل خوبی از عملیات ارائه داد» (نک: کاوندی، ص ۲۸۲).
جنگروی در کنار مدیریت فرماندهی در جنگ از معارف اسلامی آشنایی داشت و در اخلاق و تربیت، عاشق اهل بیت(ع) بود و با تمام وجود به آنها عشق و ارادت میورزید. با قرآن مأنوس و نسبت به فهم و تفسیر و حفظ آن توجه داشت. به مطالعة کتابهای مذهبی پرداخته و در سلام کردن به دیگران پیشقدم بود. او همواره به خانوادة شهدا و جانبازان سرکشی میکرد و در رفع مشکلات آنها میکوشید. نسبت به پدر و مادرش احترام ویژهای قائل بود و در کار منزل نیز به همسرش کمک میکرد. به امام خمینی(ره) عشق میورزید و پیروی از او را بر خود واجب میدانست؛ وی به انجام واجبات و ترک محرمات، سخت پایبند بود. («سردار»، بش؛ کاوندی، ص۲۸۳). سیده زهرا حسینی، همسر شهید نیز گفته:«جعفر دارای صداقت، ایمان، شجاعت و ایثار بودند و نسبت به بدحجابی خیلی سختگیری میکردند و تسلیم امر ولایت بودند»(بش).
در قسمتی از وصیتنامة شهید آمده است:«هر چه در زندگی دارم متعلق به همسر و فرزندانم است. پدر و مادر عزیزم من هرچه دارم آن هم به واسطه لقمه حلالی است که پدر بزرگوارم به من داده و مادرم که یاد ندارم که یک بار بدون روسری تو را دیده باشم و من تو را یکی از فداکارترین مادران میدانم» (بش).
از این شهید دو فرزند به نامهای مهدیه و محمدحسین به یادگار مانده است(جنگروی، جعفر).بهپاس نکوداشت شهید، نام وی بر یکی از شهرکها و بازارچهای در محلة میدان حر تهران گذاشته شده است.
مآخذ: جنگروی، اکبر، مصاحبه، سند مورخ ۴ اردیبهشت ۱۳۷۶، سند شم ۸/536، موجود در کمیتة جمع آوری و حفظ آثار کنگره بزرگداشت سرداران شهید سپاه و۳۶هزار شهید استان تهران؛ جنگروی، جعفر، وصیتنامه، سند مورخ ۱۲ مرداد ۱۳۶۴، سند بش، موجود در همانجا؛ حسینی، سیده زهرا، مصاحبه، سند مورخ ۹ اردیبهشت ۱۳۷۶، سند شم ۵۳۶، موجود در همانجا؛ «سردار شهید جعفر جنگروی»، سند مورخ ۲۶ اسفند ۱۳۷۵، سند شم ۶۱۹۹، موجود در سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس؛ فرهنگ اعلام شهدا: تهران بزرگ، به کوشش مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران: شاهد، ۱۳۹۵ ش؛ کاوندی، عینالله، بیکرانهها، زندگینامه سرداران شهید استان تهران، تهران: کنگره بزرگداشت سرداران شهید سپاه و۳۶هزار شهید استان تهران، ۱۳۷۶ش.
/ گروه شهدا/